شفاف ترین و ظریفترین وجود عالم هستی حباب است که

من میگویم حجاب نور نه حباب….

بنگر و بیندیش ….حباب اگر ازاد باشد در همه جا آرام وروان

میگذرد و تمام تلا لو خورشید را در مرکز خود به نمایش میگذارد .

گاهی تلاقی اب و آفتاب را در یک حباب میتوان به زیبایی هفت

رنگ خالص هستی دید…

حباب گویی نوعی نور گردان در فضاست آزاد و سبک به همه

جا سر میزند .تا زمانی که کسی هوس لمسش را به ذهن

خود نیاورد .

 مرگ حباب با ضرب، لمس، حرم انگشت من است .

تمام هست حباب با لمس من تمام خواهد شد .

 دیگر حتی نمی توان ان را بازیافت ، به گونه ای نیست میشود

که انگار هستی در کار نبوده است .

 اما من اینگونه نیستم …..گاهی اگر کسی مرا بشکند وباز خواهد

که مرا بسازد .. آدم دیگری می شوم ….کاش چون حباب بودم .

حجابش نازک است اما غیرتش بسیار …همان که حجابش

شکست نابود میشود .طوری که دیگر نیست ….

 “حباب با غیرت تر از منِ با حجاب است”

 خدایا! حیا و عفتم را همچون حباب گردان ..زلال،صاف،تجلی

آینه وار تمام جلوه های تو ،…تمام طلعتت،جلالت ،عظمتت،مهرت……تمام تو در مرکز وجودیم باشد . به گونه ای

حبابیم کن که لمس وجود هر بی خدایی مرا طوری نیست کند

که انگار از ازل نبوده ام …

 آمین به حق جلالت

خدایا! حیا و عفتم را همچون حباب گردان ..زلال،صاف،تجلی

آینه وار تمام جلوه های تو ،…تمام طلعتت،جلالت

،عظمتت،مهرت……تمام تو در مرکز وجودیم باشد . به گونه ای

حبابیم کن که لمس وجود هر بی خدایی مرا طوری نیست کند

که انگار از ازل نبوده ام …


 آمین به حق جلالت


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 20 بهمن 1393برچسب:داستان های آموزنده, | 20:19 | نویسنده : محمد |

مرحوم كلينى (ره ) از بعضى از اصحاب ما روايت كرده كه گفت : حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: بر (سختيهاى ) دنيا صبر كنيد، زيرا دنيا ساعتى بيش نيست ، زيرا آنچه كه گذشته (ديگر) درد و رنج و سرور و خوشيش را نمى يابى ، و آنچه كه نيامده است پس تو نمى دانى آن چيست و فقط دنياى تو آن لحظه اى است كه در آن هستى ، پس صبر كن در آن بر اطاعت خدا و روگردان از معصيت خدا.
در كتاب من لايحضره الفقيه آمده است كه على عليه السلام فرمود: هيچ روزى نمى گذرد بر فرزند آدم ، جز اينكه آن روز به او مى گويد: من روز جديد هستم ، و من بر تو شاهد و گواه هستم ، و در من حرف خوب بزن ، يا كار خير انجام بده زيرا تو پس از من مرا هرگز نخواهى ديد.
 


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 3 بهمن 1393برچسب:داستان های آموزنده, | 18:52 | نویسنده : محمد |

روايت شده كه شيطان ، به درگاه فرعون آمد، و در را كوبيد، فرعون گفت : كوبنده درب كيست ؟ شيطان گفت : اگر خدا بودى ، مى فهميدى چه كسى درب را مى كوبد، فرعون گفت : اى ملعون داخل شو، شيطان گفت : ملعونى بر ملعونى وارد مى شود، پس داخل شد، فرعون به او گفت : چرا بر آدم سجده نكردى تا رانده درگاه خدا و مورد لعن خدا واقع نشوى ؟ در جواب گفت  چون مانند تو در صلب آدم بود، فرعون به او گفت : آيا بدتر از من و از خودت بر روى زمين سراغ دارى ؟شيطان در جواب گفت : انسان حسود از من و از تو بدتر است  چون حسد عمل نيك انسان را مى خورد، همچنانكه آتش هيزم را مى خورد و مى سوزاند.

منبع: زهر الربيع


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 3 بهمن 1393برچسب:داستان های آموزنده, | 18:51 | نویسنده : محمد |

ميان همه مردم جهان رسم است كه هر كار مهم و پرارزشى را به نام بزرگى از بزرگان آغاز مى كنند، و نخستين كلنگ هر مؤ سسه ارزندهاى را به نام كسى كه مورد علاقه آنها است بر زمين مى زنند، يعنى آن كار را با آن شخصيت مورد نظر از آغاز ارتباط مى دهند.
ولى آيا بهتر نيست كه براى پاينده بودن يك برنامه و جاويد ماندن يك تشكيلات ، آن را به موجود پايدار و جاويدانى ارتباط دهيم كه فنا در ذات او راه ندارد، چرا كه همه موجودات اين جهان به سوى كهنگى و زوال مى روند، تنها چيزى باقى مى ماند كه با آن ذات لايزال بستگى دارد.

برای خواندن ادامه متن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.


برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 3 بهمن 1393برچسب:داستان های آموزنده, | 18:40 | نویسنده : محمد |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 15 صفحه بعد

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • لیونکس